پرواز عشق

بیاییم پرواز عشق را از پروانه بیاموزیم

پرواز عشق

بیاییم پرواز عشق را از پروانه بیاموزیم

بیژن سمندر

 

بیژن سمندر سرآینده اشعار شیرازی

 

شُومُو


1- شُومُو٬ یـِی هُو اَز اینا کِردی کِه چه ؟
  
                       تَرکِ دوس و آشنا کِردی کِه چه ؟

2- شُومُو٬ اِنگار مَنو یادِت نَمیاد 

                         پیشِ من پُـشـتِـتـو را کِـردی کِه چه ؟

3- شُومُو٬ شیرازو چـِـشات اَلـُو زده 

                        ایکارارو - ایوَرا - کِردی کِه چه ؟

4- شُومُو، من تو شاچراغ بَس میشینم 

                       کارِ بی رضُوی خدا کِردی کِه چه ؟

5- شُومُو٬ مُشـتُـلُـقچی مُـشـتُـلُـق میخواد

                       آیِه وایَه م تو کوچا کِردی کِه چه ؟

6- شُومُو٬ یـِی بارگی مَنو بُکـُش بُرو 

                       روزُمو ایطُو سیا کِردی کِه چه ؟

7-شُومُو٬ غم داشت تو دلُم گوروک میشد 

                      تی شو وَر دُوشتی و وا کِردی کِه چه ؟

8- شُومُو٬ اَی ما رُو میخـُوی وِل بُکـُنی 

                      نذرِ سِید ابوالوفا کِردی کِه چه ؟

9- شُومُو٬ اشکِ چـِش ما - وَواری - بود 

                      تو به مردم تَرِشا کِردی کِه چه ؟

10- شُومُو٬ تــِلــّـهِ بُختونی گـَردَنِته 

                      یی هَمه سِتم به ما کِردی کِه چه ؟

11- شُومُو٬ نازتو سمندر میخرید 

                     دوسی بُو* - جُـلُـنـبُـرا - کِردی کِه چه ؟

 


***




 واژه های این شعر:

 

شُومُو: شما – این شما که از اختصاصات لهجه ی شیرازی است با –شما-ی دوم شخص جمع فرق دارد و به جای دوم شخص مفرد «تو» در مقام دادخواهی یا تند و صریح صحبت کردن استعمال می شود و جنبه ی خطاب دارد با اندکی جسارت و توهین، در انگلیسی برای همین منظور –Hey You- به کار می رود. گاهی «اوی شومو» هم گفته می شود، معنی تقریبی آن چنین است: (با تو هستم...)

 

بیت 1-       یـِی هُو Yey-hov: یکباره – ناگهانی


بیت 1-       اَزینا: اصل آن – از اینهاست و باز از مصطلحات لهجه ی شیرازی است


و برای لغتی که در خاطرشان نیست به کار می رود.


بیت1-       کِه چه؟: که چی؟


بیت 2-       پُشتِتو را کِردی: پشتت را راه کردی، به من پشت کردی


بیت 3-       اَلُو alov (واو ملفوظ است): آتش شعله ور


بیت 3-       ایکارا: این کارها (ایوَرا: این ورها،این اطراف)


بیت 5-       مُشتُلُقچی Moštoloq-či: مژده رسان، پیک خوش پیام (مُشتُلُق: انعام)


بیت 5-       آیه وایه âye-vâye: آواره، سرگردان


بیت 7-       گوروک Guruk (گوروک نخ): بسته نخ، گوله نخ (غیر از کلاف نخ است)


در ترکی -تـُپ- به ضم ت می گویند که ریشه آن همان توپ است


بیت 7-       تی Ti: نوک


بیت 8-       اَی ay (به فتح الف): اگر


بیت 8-       سِید ابوالوفا: پیری است مقدس که آرامگاهش در خیابان نادر نزدیک خیابان 


لطفعلیخان زند است. می گویند مرید حافظ بوده و بسیار مورد علاقه ی حافظ. در اشعار حافظ به 


ایشان اشاره شده:


 وفا از خواجگان شهر با من،   کمال دولت و دین؛ بوالوفا کرد.


بیت 9-       وَواری Vavâri (به فتح واو اول): عاریه


بیت 9-       تَرِشا (کردن) Tarešâ: قطرات آب پاشیدن روی کسی (ریشه آن ترشح است)


بیت 10-      تِـلِـّه بُختونی Telle-Boxtuni (به کسر ت، تشدید لام و ضم ب): تله بهتانی، بهتان


بیت 11-      جُلُنبُر Jolonbor (به ضم ج و ل و ب): بی سر و پا






 

 

۱- ای شهر شاعر پَروَرو، شیراز از گل بهترو!

                        کو شاعرو؟ کو دلبرو؟ کو ساقیو؟ کو ساغرو؟


۲- کو رقص و نغمه‌ی بیدگونی؟ کو دشتی و دشتسونی؟

                        کو او جلال و شکرو؟ کو مطرب و افسونگرو؟


۳- کو پَرگلو؟ کو بُـلـبُـلـو؟ کو دشت یاسم و سمبلو؟

                       کو نهر آبو؟ کو پُـلو؟ کو زمزمه‌ی شاخِه‌ی تـَرو؟


۴- جُمعوی تابسون داغ و داغ، شیرازیوی با هم ایاغ،

                      دلخوش زیر بنگاه تو باغ، یار یی برو ، تار ئو برو!


۵- پُوی ساز دَسَک می‌زدن، فـلای پــِلـِنـگــَک می‌زدن،

                      از شوق، شافتک می‌زدن، هم پسرو، هم دخترو.


۶- عجب کــَلـَک بود اکـبـرو، لـُوی گـُلشاخه‌ی نیلوفرو،

                      داد نمره شو به دخترو، کلکو برد کل اکبرو!


۷- باغ ارم، باغ صفا، باغ خلیلی، دلگشا،

                    پُر بود باغوی شهرما، از عطر عاشق پـَروَرو،


۸- ای شهر از عالم سـَرُو، شیراز چون گل پَرپَرو،

                   کو عاشقت عاشقترو؟ کو بیژن سمندرو؟



***



واژه های این شعر:

 

از گل بهترو = آنکه از گل بهتر است.

 

توضیح: شیرازی ها همیشه یه "و" به بعضی از واژه هاشون اضافه می کنن. این یکی از مشخصه های زبان شیرازی هم هست. بیژن سمندر با توانایی فوق العاده یی این غزل زیبا و با احساس را طوری سروده که در اکثر واژه ها همان "واو" معروف شیرازیا گنجونده شده. پس اکثر واژه ها همون واژه های عامیانه هستند با این تفاوت که یک "و" به آخر آنها آمده و معمولا در بعضی جاها کلمه را بصورت فعل درآورده.






بیت ۱ ـ            شاعر پَروَرو = پرورش دهنده شاعر


بیت 2 - بیدگونی bidgouni: از ردیفهای آواز محلی شیرازی است


دشتی: دشتستانی است از آوازهای دشتستان و شیراز و با دستگاه دشتی که از آوازهای 


دستگاه شور است و آن با دشتی تهران که می خوانند فرق دارد.


جلال و شکر: دو تن از نوازندگان معروف شیرازند


(جلال چش بالو _چشم بالا= تار __ و "شکر" = ضرب و آواز)

 

بیت 3 -  یاسم Yasm: یاس


بیت ۴ ـ            جُمعوی = جمعه های، روزهای جمعه


بیت 4-  بنگاه Bongaah: بهترین جای باغ که معمولا سایبانی از درختهای تنومند دارد


و اطرافش هم جوی آب می گذرد.


احتمالا ریشه اش بُنه گاه است یعنی محلی که بار و بنه را می گذراند و اطراق می کنند.


(در گویش کرمانی نیز بنگاه تقریبا با همین معنی وجود دارد)


بیت ۴ ـ            یی برو = این طرف - این سو ***  ئــُوبرو = اون طرف - آن سو


بیت ۵ ـ            پوی = پای  *** دسک = دستک، دست زدن *** فلای = همینطوری، رو هوا


                     پلنگـک = بشکن *** شافتک = سوت


بیت ۶ ـ            لوی = لای، میان


 کل اکبر = کربلایی اکبر(احتمالا از دوستان بیژن سمندر).


در این مصراع کل اکبر با (کلک بر: برنده کلک) صنعت جناس لفظ است.

 



سلامی برای شروع



سلام ای ابر


سلام ای باران


سلام ای آسمان پر داستان


سلام ای ستارگان خاموش


سلام ای خورشید پر نور


سلام ای شما که ما را می نگرید


سلام ای شما که ما را به قضاوت نمی نشینید


سلام ای پرندگانی که فقط از ما می ترسید


سلام ای هوای گذرنده از ما


سلام بر همه ی شما که فقط بفکر خدمت به دیگرانید


و


سلام به ما که فقط در فکر استفاده ی هر چه بیشتر از دیگرانیم

.

.

.

.

یه چند تا شوخی با اصفهونیااااا



اصفهونیا



به یه اصفهانی می گن اگه سردت شد چیکار می کنی؟


می گه میرم بغل بخاری


می گن اگه خیلی سردت شد چی؟


می گه میرم به بخاری نزدیک تر میشم


می گن اگه خیییلی سردت شد چی ؟


میگه میرم به بخاری می چسبم


می گن اگه خیییییلی خیییلی سردت شد چی؟


می گه میرم بخاری رو روشن می کنم

 




تحقیقات نشون داده اصفهانیها فقط


در 22 روز سال رشد می کنند


دهه اول محرم + دوازده روز اول عید

 




دختر اصفهانیه به دوست پسرش می گه


شب بیا خونمون, اگر موقعیت خوب بود یه


سکه می اندازم پایین. شب می شه و پسره میاد.


دختر یه سکه ازپنجره میندازه بیرون ولی


هرچقدر منتظر میشه پسر نمیاد,


میاد دم پنجره بهش میگه پس چرا نمیای بالا


پسر میگه دارم دنبال سکه می گردم,


دخترمیگه بیا بالا بهش کش بسته بودم


سکه الان تو دستمه

 



 

یه روز یه اصفهانیه داشته روی خودش آب یخ می ریخته.


یکی می بیندش و ازش می پرسه


چرا همچین کاری می کنی؟


میگه می خوام سرما بخورم. یارو میگه چرا؟


میگه آخه یه پنیسیلین تو خونه دارم,


داره تاریخ مصرفش می گذره

 




 

میگن توی اصفهان همه کاندیدها


برای اینکه صرفه جویی کنن پوستر تبلیغاتی


چاپ نکرده بودن و هر روز از یه درختی آویزون می شدن

 



 

اصفهانیه داشته نوار روضه گوش میداده


میزنه آخر نوار ببینه شام میدن یا نه



 

 

خوشحالی چیست ؟



حرکت کنیم و منتظر نباشیم که باد چیزی با خود بیاورد 


آن کس که با داشته های خوب خود خوشحال نیست،


با برآورده شدن آرزوهایش نیز خوشحال نخواهد شد.



بچه که بودیم



بچه که بودیم


بچه بودیم

 
بزرگ که شدیم

بزرگ که نشدیم هیچ

دیگه همون بچه هم نیستیم




چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت




شعر زیبا منسوب به حمید مصدق



تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه 

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 

و تو رفتی و هنوز، 

سالهاست که در گوش من آرام آرام 

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم 

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت 

 


جوابی زیباتر منسوب به فروغ فرخ زاد 




من به تو خندیدم 

چون که می دانستم 

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی 

پدرم از پی تو تند دوید 

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه 

پدر پیر من است 

من به تو خندیدم 

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم 

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و 

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک 

دل من گفت: برو 

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ... 

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام 

حیرت و بغض تو تکرار کنان 

می دهد آزارم 

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت 



هرگز نخواب کورش




هرگزنخواب کورش



دارا جهان ندارد،

سارا زبان ندارد

بابا ستاره ای در

هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید،

البرز لب فرو بست

حتی دل دماوند،

آتش فشان ندارد



دیو سیاه دربند،

آسان رهید و بگریخت

رستم در این هیاهو،

گرز گران ندارد

روز وداع خورشید،

زاینده رود خشکید

زیرا دل سپاهان،

نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا،

نامی دگر نهادند

گویی که آرش ما،

تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها،

بر کام دیگران شد

  نادر ز خاک برخیز،

میهن جوان ندارد




دارا ! کجای کاری،

دزدان سرزمینت

بر بیستون نویسند،

دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی،

فریادمان بلند است

اما چه سود،

اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است

این بیرق کیانی

اما صد آه و افسوس،

شیر ژیان ندارد



کوآن حکیم توسی،

شهنامه ای سراید

شاید که شاعر ما

دیگر بیان ندارد



هرگز نخواب کوروش،

ای مهرآریایی

بی نام تو،وطن نیز

نام و نشان ندارد



طبابتی متفاوت!!!!

به کلینیک خدا رفتم تا


چکاپ همیشگی ام را انجام دهم،

 

فهمیدم که بیمارم ...

 

خدا فشار خونم را گرفت،


معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

 

زمانی که دمای بدنم را سنجید،

 

دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

 

آزمایش ضربان قلب نشان داد که

 

به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم،

 

تنهایی سرخرگهایم را مسدودکرده بود

 

و آنها دیگر نمی توانستند


به قلب خالی ام خون برسانند.

 

به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم

 

با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

 

بر اثر حسادت زمین خورده بودم و

 

چندین شکستگی پیدا کرده بودم

 

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،

 

چون نمی توانستم


دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم

 

زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم

 

معلوم شد که مدتی است که

 

صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید

 

نمی شنوم

 

خدای مهربانم برای همه این مشکلات

 

به من مشاوره رایگان داد.

 

به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس

 

تنها از داروهایی که

 

در کلمات راستینش


برایم تجویز کرده است استفاده کنم.

 

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

 

قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم

 

هر ساعت یک کپسول صبر،

 

یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

 

زمانی که به خانه برمی گردم

 

به مقدار کافی عشق بنوشم


و زمانی که به بستر می روم

 

دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

 

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:

 

رنگین کمانی به ازای هر طوفان

 

لبخندی به ازای هر اشک

 

دوستی فداکار به ازای هر مشکل

 

نغمه ای شیرین به ازای هر آه

 

و اجابتی نزدیک برای هر دعا

 

 

چند کلمه ی شیرازی....

 

 


دیکشنری شیرازی
 



Am I right=می نه؟

Yes=ها والوو

No =نه کاکو

Really!! =نه آمو؟؟

Oh my Godl =یا ابالفضل

Why? =بری چی چی؟

bye=کاری باری؟

leave me alone= آم برو او ورو بیزو باد بیاد

u made me confused= آم کله پرک گرفتم

wow= ووی آمووو

come here =بی اینجو

Take it easy= عامو ولش کن،حوصله داری شمو هم ماشاللو

so cute =جونم مرگ نشی

that's true= همی‌ نه‌

I took my shoes and scapped=ارسیو زدم زیر چلم گوروختم

Hard=قایم

Tape=نیوار

Slow down!=حالو چه خبره؟

You are disgusting=جیگری بشی

Sunshine=آفتوو

Great=باریکلوو

Excuse=بونه

Dear=گمپ گلم

when someone eats too much=عام بپوکی

wait=صبرم بده،امونم بده

good quality=خوبوو

lizard=کلپوک

washing yourself before praying=دست نماز

a square shape device that you can pray on it=جنماز

Are you ok?=باکیت نیست

 

 

هدیه ی یه دوست


سلام دوستان


امروز هدیه ی یکی از دوستان گلم که مدتی پیش برام فرستاده بود رو عینا براتون میزارم - این هدیه یه متن دلنوشته ایه که ایشون برای درج در وبلاگم ارسال کرده بودن و مربوط به آدمیه که سالهاست از وطن دوره - براش آرزوی موفقیت می کنم

ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمیدونیم ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره به دست نیاریم ،نمیدونیم چی رو از دست داده بودیم

در عرض یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد.
در عرض یک ساعت میشه کسی رو دوست داشت.
در عرض یک روز میشه عاشق شد اما
یک عمر طول میکشه تا کسی رو فراموش کنی
به دنبال نگاهها نرو چون میتونن گولت بزنن،
به دنبال دارایی نرو چون کم کم افول میکنه،
دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی
چون فقط با یه لبخند میشه یه روز تیره رو روشن کرد.
کسی رو پیدا کن که تو رو شاد کنه
رویایی رو ببین که میخواهی،
جایی برو که دوست داری،
چیزی باش که میخوای باشی،
چون فقط یه بار زندگی میکنی و
یه شانس برای اینکه هرچی دوست داری انجام بدی
 
 
سلااااااااااااااااام
این متن رو با دست خودم تایپ کردم برای وبلاگت
فکر کن یه کادو هست
باز هم برات نوشته میفرستم اگر باب میلت بود تو وبلاگت بیار
اگر هم نبود .....بی خیال
تا بعد
خدا نگهدار

دوست داشتن و داشتن دوست



فرق است بین

دوست داشتن و داشتن دوست

ولی داشتن دوست

استمرار لحظه های دوست داشتن است


کلامی از شیخ بهائی


 

آدمی اگر پیامبر هم باشداز زبان مردم آسوده نیست،

 

زیرا :

 

اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است !

 

اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است!

 

اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند!

 

اگر جمعگرا باشد، می‌گویند  بخیل است!

 

اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!!

 

اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..!

 

اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکار است!!!

 

و اگر نکند می گویند کافراست و بی‌دین .....!!!

 

لذا نباید بر حمد و  ثنای مردم اعتنا کرد

 

و جز ازخداوند نباید  ازکسی ترسید.

 

پس آنچه باشید که دوست دارید.


شاد باشید ؛

 

مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.

 

 

کاندیدای شعر برگزیده سال 2005



این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده

 و توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده

 

 

When I born , I Black ,

 

When I grow up , I Black ,

When I go in Sun , I Black ,

 

When I scared , I Black ,

When I sick , I Black ,

 

And when I die , I still black...

And you White fellow ,

 

When you born , you pink ,

 

When you grow up , you White ,

 

When you go in Sun , you Red ,

 

When you cold , you blue ,

 

When you scared , you yellow ,

 

When you sick , you Green ,

 

And when you die , you Gray...

And you call me colored !!!!???

 


 

آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟



قرآن ! من شرمنده توام

 

قرآن ! من شرمنده توام


اگر از تو آواز مرگی ساخته ام


که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود


همه از هم می پرسند


" چه کس مرده است؟ "


چه غفلت بزرگی که می پنداریم


خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

 

قرآن ! من شرمنده توام 


اگر ترا از یک نسخه عملیبه یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام.


یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،


‌یکی ذوق می کند که ترا فرش کرده ،


‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ،


یکی به خود می بالد که ترا


در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... !

 

آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟



حال را دریابیم....



شاد  زی  با  سیاه  چشمان  شاد


که  جهان  نیست  جز فسانه و باد


ز آمده    تنگ    دل   نباید    بود


وز     گذشته     نکرد    باید   یاد



رودکی سمرقندی



چای به طعم دوستی

 

 

دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن


چای کیسه ایست


هول هولکی و دم دستی. این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند. این چای خوردن ها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود و به بعدش هم فکر نمی کنی.


دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن


چای خارجی


است. پر از رنگ و بو. این دوستی ها جان می دهد برای مهمان بازی برای جوک های خنده دار تعریف کردن برای فرستادن اس ام اس های صد تا یک غاز. برای خاطره های دمِ دستی. اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می‌کنی خوشبحال ترین آدم روی زمینی. فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای.


دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن


چای سر گل لاهیجان


است. باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی. آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی. باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی و عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی

 

 

نیایش به تعبیر دل

 

نیایش


 

نیایش برترین جلوه ی عشق است

نیایش با دعا خواندن تفاوت اساسی دارد

دعا خواندن از سر می جوشد و نیایش از دل

آنها کلمات اند و نیایش ، سکوت محض

خدا همه چیز ما را می داند،بنابراین،به کلمات ما احتیاجی ندارد.

او پیش از آنکه ما بگوییم،شنیده است

نیایش ، محاوره نیست

بلکه ارتباطی است در سکوت و خلوت

نباید چیزی گفت ، نباید چیزی خواست

نبایدچیزی طلب کرد ، زیرا پیشاپیش همه چیز داده شده است

خدا پیش از آن که تو او را بخوانی ، تو را خوانده است

مولوی چه خوب گفته است که

اولیا دهانشان از دعا خواندن بسته است

آنها در همه لحظات مشغول نیایش اند

در ساحت نیایش ، حتی فکر نیز باید خاموش شود

آنجا فقط چشمان خویش را ببند

سر خویش را قدری فرو بیاور و

مستغرق دریای او شو در آن خلوت درون

جایی که کلمه ای رد و بدل نمی شود

برای نخستین بار صدای نجواگر خداوند را می شنوی

این صدا را فقط در آن سکوت و سکون عظیم می توان شنید

این صدا فقط در قلب طنین می اندازد

هنگامی که دل را از هیاهوی دل مشغولی ها خالی کردی

نجوای او به گوش می رسد

در واقع دل توست که با تو سخن می گوید

دل در این هنگام ، همچون نی بر لبان خداوند نشسته است

و به آهنگ او مترنم است

حتی در این ساحت نیز پیام او در قالب کلمات به گوش نمی رسد

بلکه او بی کلام سخن می گوید

او تو را با احساس سپاس و قدردانی سرشار می سازد

و تو را لبریز از حضور حقیقت در ساحت جانت می کند

او همه ی این کارها را بدون واسطه کلمات انجام می دهد

بدون کلمات و فقط در قلمرو احساس و تجربه

 

رفیق



نمی گویم فراموشم مکن هرگز ،

 

ولی گاهی به یاد آور ،

 

رفیقی را که می دانی ،

 

.....نخواهی رفت از یادش



پاشو مهمان عزیز توی فنجانِ دلم چایی داغ بریز


این سماور جوش است

پس چرا می‌گفتی دیگر این خاموش است؟

 باز لبخند بزن

قوری قلبت را زودتر بند بزن

توی آن مهربانی دَم کن

 بعد بگذار که آرام آرام چایِ تو دم بکشد

شعله‌اش را کم کن دست‌هایت سینی نقره‌ی نور

 اشک‌هایم استکان‌های بلور

 کاش استکان‌هایم را توی سینی خودت می‌چیدی

 کاشکی اشک مرا می‌دیدی

 خنده‌هایت قند است

چای هم آماده است چای با طعم خدا

 بوی آن پیچیده از دلت تا همه جا

 پاشو مهمان عزیز توی فنجانِ دلم چایی داغ بریز