پرواز عشق

بیاییم پرواز عشق را از پروانه بیاموزیم

پرواز عشق

بیاییم پرواز عشق را از پروانه بیاموزیم

زن از نگاه یک زن



من دلم می خواهد یک زن باشم . . . یک زن آزاد . . . یک زن آزاده

من متولد می شوم، رشد می کنم تصمیم می گیرم و بالا می روم


من گیاه و حیوان نیستم. جنس دوم هم نیستم.


من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !  


من را با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن!

من آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم، قرمز، زرد، نارنجی


برای خودم آرایش می کنم، گاهی غلیظ،


می رقصم، گاه آرام ، گاه تند ،


می خندم بلند بلند بی اعتنا به اینکه بگویند جلف است یاچیز دیگر... 


برای خودم آواز می خوانم حتی اگر صدایم بد باشد و فالش بخوانم


آهنگ میزنم و شاد ترین آهنگ ها را گوش می دهم. 

مسافرت می روم حتی تنهای تنها ....

حرف می زنم، یاوه می گویم و گاهی شعر،


اشک می ریزم! من عشق می ورزم . . .من می اندیشم . . .


من نظرم را ابراز می کنم حتی اگر بی ادبانه باشد و مخالف میل تو،


فریاد می کشم و اگر عصبانی شوم دعوا می کنم . . . 

حتی اگر تمام این ها با آنچه


تو از مفهوم یک زن خوب در ذهن داری مغایر باشد



زن من یک موجود مقدس است؛


نه از آن ها که تو


در گنجه می گذاریشان


یا در پستو قایم می کنی تا مبادا چشم کسی به آن بیفتد.


نه بدنش و نه روحش را نمی فروشد، حتی اگر گران بخرند.


زن من یک موجود آزاد است. اما به هرزه نمی رود.


نه برای خاطر تو یا حرف دیگری؛ به احترام ارزش و شأن خودش.


با دوستانش، زن و مرد، هر جایی بخواهد می رود، حتی به جهنم!


زن من یک موجود مستقل است.


نه به دنبال تکیه گاه می گردد که آویزش شود،


نه صندلی که رویش خستگی در کند و نه نردبان که از آن بالا برود.


زن من به دنبال یک همسفر است، یک همراه، شانه به شانه.


گاه من تکیه گاه باشم گاه او. گاه من نردبان باشم ، گاه او.


مهر بورزد و مهر دریافت کند.

زن من کارگر بی مزد خانه نیست


که تمام وجودش بوی قورمه سبزی بدهد


و دست هایش همیشه بوی پیاز داغ؛


که بزرگترین هنرش گلدوزی کردن و دمکنی دوختن باشد.


روزها بشوید و بساید و عصرها


جوراب ها و زیر پوش های شوهرش را وصله کند

زن من این ها نیست که حتی اگر تو به آن بگویی کد بانو!!!!

در خانه ی زن من، کسی گرسنه نیست ،


بچه ها بوی جیش نمی دهند،


لباس ها کثیف نیستند و همیشه بوی عطر غذا جریان دارد؛


اگر عشق باشد، زندگی باشد!

زن من یک موجود سنگیِ بی احساس و بی مسئولیت هم نیست؛


ظرافتش، محبتش، هنرش، فداکاریش،


شهوتش و احساسش را آنگونه که بخواهد خرج می کند؛


برای آنهایی که لایق آن هستند.

زن من تا جایی که بخواهد تحصیل می کند، کار می کند،


در اجتماع فعال است و برای ارتقاء خویش تلاش می کند.


نه مانع دیگران می شود و نه اجازه می دهد دیگران


او را از حرکت باز دارند.


گاهی برای همراهی سرعتش را کم می کند


اما از حرکت باز نمی ایستد.


دستانش پر حرارتند و روحش پر شور؛


من یک زنم . . . نه جنس دوم . . . نه یک موجود تابع . . . نه یک ضعیفه . . .


نه یک تابلوی نقاشی شده،


نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی،


نه یک کارگر بی مزد تمام وقت، نه یک دستگاه جوجه کشی.

من سعی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم،


بی آنکه دیگری را بیازارم . . .


ورای تمام تصورات کور، هنجارهای ناهنجار، تقدسات نامقدس!

باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانت کنم،


بی تفاوت و بی احساس باشم، بی ادب و شنیع باشم،


بی مبالات و کثیف باشم.


اگر نبوده ام و نیستم ، نخواسته ام و نمی خواهم.


آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد،


احترام می خواهد و احترام می کند.

من به زن وجودم افتخار می کنم، هر روز و هر لحظه ...


من به تمام زنان آزاده و سربلند دنیا افتخار می کنم


و به تمام مردانی که یک زن را اینگونه می بینند و تحسین می کنند.


نظرات 3 + ارسال نظر
تانیش سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 01:25

عالیییییییییییییییییییی بود. دوست دارم همه مردان دنیا این متن را بخوانند و زن را باور کنند.
ممنون دوست خوبم. یه عالمه انرژی گرفتم

یه دوست یکشنبه 7 آذر 1389 ساعت 12:48

سلام به گل زیبای باغ دوستیم
حالت چطوره؟
کلی با این متنت انرژی گرفتم مثل همیشه ،می دونم که می دونی این روزها داره یه کم آرام آرام ساختار جامعه نسبت به زن خوب عوض می شه شاید خیلی رفتارها قبلا برای زن نهتنها مجاز نبودند تو این جامعه باعث یه جور طرد ش هم می شد اما این روزها بعضی هاش قابل قبول شده البته منظورم رفتارهای نامناسب نیست و کاملا هم به تفاوت بین زن و مرد اعتقاد دارم اما این تفاوت نباید باعث بردگی یکی بشه یکی بشه فرمانبردار دیگری نمی دونم تو آقایان دقیقا چه دیدی نسبت به یک زن وجود داره برام جالبه بدونم یک مردزن مستقل را بیشتر ستایش می کنه یا یه زن فرمانبردار و مطیع را و خیلی سوالهای دیگه...
کاشکی یه پست بنویسی به اسم زن از نگاه مرد
مثل اینکه بازم سر کلاف از دستم در رفت
مرسی
یا حق تا بعد

سلام به همه ی کسایی که برای انسانیت بشریت ارزش قائلند

اتفاقا باید بگم که سر کلاف رو گم کردیمو هم زنها می خوان اگه زورشون برسه یه تیکه ی چرب ترشو بکنن و هم مردا

باید بگم متاسفانه انسان هایی که می خوان حقوق قانونی و انسانی رو رعایت کنن در معرض تجاوزن خواه مرد باشن یا زن

ایروزا بنظرم جنسیت مهم نیست بلکه مهم این شده که یه جور سهم بیشتری برداریم نه اینکه به حق خود قانع باشیم

دیگه کسی به حق و حقوق دیگری احترام نمیزاره و این است آسیب جدی و اصلی جامعه ی فعلی ما

خدا کنه تونسته باشم حق مطلبو ادا کنمو منظورمو رسونده باشم

برات آرزو می کنم به زور دستت نگاه نکنی بلکه به میزان برحق بودنت نگاه کنی البته بازم نه فقط از دید خودت

به زبون ساده یه کم به کلمه ی انصاف بیشتر دقیق بشیمو مخصوصا به معنای اون دوست گلم

بای تا های همه ی مردم شریف مملکتمون به این نگاه

نگار پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 ساعت 13:23

کاش همه ی زنهای دنیا میتونستن مثل شما زن باشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد