بازسازی ساختار ازدواج از دیدگاه اوشو ازدواج باید در مرتبه دوم باشد، پدیده ی اولیه باید عشق باشد؛ آنوقت می توانید باهم باشید. این باهم بودن، باید یک دوستی و یک مسئولیت باشد. وقتی که دو نفر عاشق یکدیگرباشند، مسئول هستند، از یکدیگر مراقبت می کنند. برای ایجاد چنین مسئولیت ومراقبتی به هیچ قانونی نیاز نیست؛ هیچ قانونی قادر به ایجاد آن نیست. در بالاترین حدّ، قانون می تواند ساختاری تشریفاتی بر شماتحمیل کند که عشق و دوستی شما را نابود خواهد کرد. درعین حال، چون باید در یک جامعه زندگی کنید، می توانید ازدواج کنید، ولی ازدواج باید در مرتبه دوم بماند. ازدواج باید فقط به این دلیل باشد که شما یکدیگر را دوست دارید؛ ازدواج باید حاصل عشق شما باشد، نه برعکس. در گذشته چنین بوده که اول ازدواج می کردند و سپس می توانستند همدیگر را دوست داشته باشند. این غیرممکن است: کسی نمی تواند عشق را اداره کند، هیچکس قدرت ندارد که عشق را خلق کند. عشق وقتی روی می دهدکه اتفاق افتاده باشد. می توانی دو نفر را کنار همدیگر قرار دهی. و این کاری است که در طول قرون انجام شده است. این دو نفر را به ازدواج هم می آورید. و وقتیکه دو نفر باهم باشند، شروع می کنند به دوست داشتن همدیگر. درست مانند خواهران که برادرانشان رادوست دارند و برادرانی که خواهرشان را دوست دارند. این یک ترتیبات تحمیلی است. و وقتیکه دو نفر باهم هستند، نوعی ازخوش آمدن و دوست داشتن پدید می آید و این دو نفر به هم متکّی می شوند و از همدیگر استفاده می کنند. ولی عشق؟! این رابطه ای کاملاً متفاوت است. اگر ازدواج اول بیاید، تقریباً غیرممکن است که عشق هرگز بتواند رخ دهد. درواقع، ازدواج را برای ممانعت از عشق ابداع کرده اند، زیرا عشق خطرناک است. عشق تو را به چنان اوج هایی از خوشی وسرور و شعف و شعر می برد که برای جامعه خطرناک است تا به مردم اجازه دهد تا چنان بلندایی بالا بروند و چیزها را از آن ژرفاها و از آن بلندی ها ببینند. زیرا اگر فردی عشق را بشناسد، دیگر چیزهای دیگر هرگز او را ارضاء نخواهند کرد. آنوقت دیگر نمی توانی او را با یک حساب بانکی درشت راضی نگه داری، نه. حساب بانکی درشت کمکی نخواهد کرد، اینک او چیزی درمورد ثروت واقعی می داند. اگر انسانی عشق را شناخته و آن بلندی های شعف انگیز را تجربه کرده باشد، قادر نخواهی بود که او را جذب بازی های سیاسی کنی. چه اهمیتی دارد؟! قادر نیستی او را به کارهای زشت غیرانسانی وادار کنی. او ترجیح می دهد که انسانی فقیر باقی بماند، ولی عشقش جاری باشد. زمانی که عشق را بکشی ــ و ازدواج تلاشی است برای کشتن عشق ــ وقتی که عشق را بکشی،آنگاه آن انرژی فرد که دیگر در عشق مصرف نمی شود، در دسترس جامعه است تا از آن بهره کشی شود. می توانی از او یک سرباز بسازی، او سربازی خطرناک خواهد بود. او آماده است تا بکشد ــ هربهانه ای کافی است که او برای کشتن یا کشته شدن آماده شود. او لبریز از ناکامی ها و خشم هاست: می توانی او را به هرجهتِ جاه طلبانه ای سوق بدهی. او یک سیاست کار خواهد شد.... کسانی هستند که عشق را نشناخته اند. عشقی که ناکام مانده باشد، به طمعی عظیم تبدیل می شود: عشقِ ناکام مانده به خشونتی عظیم تبدیل می شود و تو را وارد دنیای جاه طلبی ها می کند. عشقِ ناکام مانده، بسیار ویرانگر است. ولی جامعه به افراد ویرانگر نیاز دارد. به ارتش های بزرگ نیاز دارد؛ به ارتش هایی از سیاست بازها نیاز دارد، به لشگرهایی ازمنشی ها، کارمندان دفتری و غیره نیاز دارد. جامعه به افرادی نیاز دارد که بتوانند هرکاری را انجام دهند. زیرا آنان در زندگی،هیچ چیز والا را نشناخته اند. آنان هرگز لحظاتی شاعرانه را در زندگی لمس نکرده اند؛ آنان می توانند تمام عمر به شمارش پول ادامه بدهند و فکر کنند که همه ی زندگی همین است. عشق خطرناک است. من مایلم که عشق در دسترس همه قرار داشته باشد. و اگر ازدواجی صورت می گیرد، باید محصولی جانبی از عشق باشد و بایددر مرتبه دوم قرار بگیرد. اگر روزی عشق از بین رفت، برای ازبین بردن ازدواج هیچ مانعی نباید وجود داشته باشد. اگر دو نفر بخواهند ازدواج کنند، هردوباید باهم توافق داشته باشند. ولی برای طلاق گرفتن، حتی اگر یک نفر بخواهد طلاق بگیرد، همین باید کافی باشد. برای طلاق نباید به توافق دو نفر نیاز باشد. هم اکنون، برای ازدواج هیچ مانعی وجود ندارد. هر دو احمقی می توانند به اداره ثبت بروند وازدواج کنند! ولی برای طلاق هزار و یک مانع وجود دارد. این رویکردی بسیار جنون آمیز است. به نظر من، وقتی دو نفر بخواهند ازدواج کنند، انواع موانع باید ایجاد شود: باید به آنان گفته شود: ”دوسال صبر کنید. دوسال باهم زندگی کنید و پس از دو سال، اگر بازهم مایل به ازدواج باهم بودید، برگردید.“ مردم باید مجاز باشند باهم زندگی کنند تا بتوانند خودشان را بشناسند و ببینند که آیا باهم جور هستند یا نه؟ آیا می توانند در زندگی باهم یک هماهنگی ایجاد کنند یا نه؟ ولی هرکسی می تواند به دفتر ثبت ازدواج برود و ازدواج کند و هیچکس برایشان مانعی ایجاد نمی کند. این مسخره است. ووقتی بخواهی که جدا شوی، آنوقت تمام دادگاه ها و قانون و پلیس و همه هستند تا مانع تو شوند! جامعه با ازدواج موافق است و باطلاق مخالف. من نه با ازدواج موافق هستم و نه با طلاق. به نظر من، بین مردم فقط باید یک رابطه دوستانه، یک مسئولیت و یک حمایت وجودداشته باشد. و اگر آن روز دور است، تا آن زمان نباید اجازه داد که ازدواج امری آسان باشد. مردم باید فرصت بیابند تا یکدیگررا آزمایش کنند، در انواع موقعیت ها با هم زندگی کنند. ازدواج، فقط به دلایل احساسات شاعرانه و عشق در نگاه اول، نباید مجازباشد. بگذار اوضاع خنک شود، بگذار اوضاع معمولی شود، بگذار تا ببینند چگونه با زندگی معمولی و مشکلات روزمرّه کنار می آیند و تنهادر آن صورت باید مجاز باشند که با هم ازدواج کنند. آن ازدواج نیز باید موقتی باشد. شاید باید هر دو سال یک بار بازگردند و آن را تمدید کنند؛ اگر برنگشتند، ازدواج پایان یافته است. مجوز ازدواج باید هردوسال تمدید شود و اگر بخواهند از هم جدا شوند، هیچ مانعی نباید ایجاد شود.
من میتوانم
خوب،بد،خائن، وفادار،فرشتهخو یا شیطان صفت باشم،
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است.
و تو هم به یاد داشته باش:
من نباید چیزى باشم که تو میخواهى ،
من را خودم از خودم ساختهام،
تو را دیگرى باید برایت بسازد و تو هم به یاد داشته باش
منى که من از خود ساختهام، آمال من است،
تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى
و تو هم میتوانى انتخاب کنى که من را میخواهى یا نه
ولى نمیتوانى انتخاب کنى که از من چه میخواهى.
میتوانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
میتوانى از من متنفر باشى بىهیچ دلیلى و من هم ،
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسانهاست ،
پس این جهان میتواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
تو نمیتوانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم،
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و میستایند،
حسودان از من متنفرند ولى باز میستایند،
دشمنانم کمر به نابودیم بستهاند و همچنان میستایندم،
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى،
من قابل ستایشم، و تو هم......
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد
به خاطر بیاورى که آنهایى که هر روز میبینى و مراوده میکنى
همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان،با نقابى متفاوت،
اما همگى جایزالخطا.
اگر انسانها را از پشت نقابهاى متفاوتشان شناختى،
نامت را انسانى باهوش بگذار
به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد
خدا آن جاست
در جمع عزیزترین هایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و
دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آن جا نیست
او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که
مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که
شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر خدا و به خود آیی
دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که
همه آن زندگی باشکوه
هدیه ای از طرف خداوند و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند
خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:
آیا «زندگی»
را
«زندگی کرده ای»
؟؟؟
جمله روز :
سه چیز در زندگی بشری اهمیت دارد
نخست مهربانی، دوم مهربانی، سوم مهربانی.
هنری جیمز
البته با تشکر از یه دوست خیلی گل
که این مطلب رو برام فرستاد
فکر می کنم دیگر دارد به انتها می رسد
امسال هم با همه ی فراز و نشیب هایش گذشت
امسال نیز به سان سال های پیش
با همه ی خوشی ها و دل نگرانی ها و دلتنگی هایش گذشت
اما براستی از این گذران عمر ما نتیجه ای هم می گیریم؟؟؟
آیا بر کمال و معرفت مان چیزی افزوده می شود؟؟؟
آیا دانه ای از سوالات بی پاسخمان را در امسال جواب گرفته ایم؟؟؟
نمی دانم باید بیشتر فکر کنم!!!
باید بیابم که آیا در امسال نقطه ی قوتی بدست آورده ام
نظر شما چیست ؟؟؟؟
اگه دوست دارید در موردش صحبت کنید
در بخش نظر ها
مهمترین چیزی را که در امسال بدست آوردید رو لیست کنید
مهمترین ضعفی را که داشته اید
و امروز بر آن غلبه کرده اید رو بنویسید
شاید این کمکی باشد برای سال آینده
که از ابتدا بدنبال این گونه مطالب در زندگیمان باشیم
بنظرم به رشد و حرکتمان کمک می کند
نظر شما دوستان گلم چیست ؟؟؟
21 جمله انرژی زا از آنتونی رابینز !!
یک به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید
و این کار را با شادمانی انجام دهید .
دو با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید.
برای اینکه وقتی پیرتر می شوید ،
مهارتهای مکالمه ای مثل دیگر مهارتها خیلی مهم میشوند .
سه همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید،
همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید
و یا همانقدر که می خواهید نخوابید .
چهار وقتی می گویید "دوستت دارم" منظورتان همین باشد .
پنج وقتی می گویید "متاسفم" به چشمان شخص مقابل نگاه کنید.
شش قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .
هفت به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .
هشت هیچوقت به رؤیاهای کسی نخندید .
مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند .
نه عمیقاً و بااحساس عشق بورزید .
ممکن است آسیب ببینید ولی
این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .
ده در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .
یازده مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .
دوازده آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .
سیزده وقتی کسی از شما سوالی می پرسد
که نمی خواهید پاسخ دهید ، لبخندی بزنید و
بگویید "چرا می خواهی این را بدانی؟"
چهارده به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ
و موفقیتهای بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .
پانزده وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید "عافیت باشد "
شانزده وقتی چیزی را از دست می دهید ،
درس گرفتن از آن را از دست ندهید .
هفده این سه نکته را به یاد داشته باشید :
احترام به خود ، احترام به دیگران و
مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن
هجده اجازه ندهید یک اختلاف کوچک
به دوستی بزرگتان صدمه بزند .
نوزده وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید،
فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .
بیست وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید ،
کسی که تلفن کرده آن را درصدای شما می شنود .
بیست و یک زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .
یک دوست واقعی کسی است که
دست شما را بگیرد و قلب شما را لمس کند .
این مطلب زیبا رو دوستی واقعی برایم فرستاده بود
بارالها برای همسایه ای که نان مرا ربود نان، برای دوستی که قلب مرا شکست مهربانی، برای آنکه روح مرا آزرد بخشایش و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق می طلبم
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی
امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار
کسی را که امیدوار است هیچگاه ناامید نکن
اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد
هیچ وقت به خدا نگو یه مشکل بزرگ دارم
دوست داشتن بهترین شکل مالکیت
خوب گوش کردن را یاد بگیریم
وقتی از شادی به هوا میپری
مهم بودن خوبه
فراموش نکن قطاری که ار ریل خارج شده، ممکن است آزاد باشد
میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان
اگر در کاری موفق شوی
زندگی کتابی است پر ماجرا
مثل ساحل آرام باش
جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار
یک دوست وفادار تجسم حقیقی از جنس آسمانی هاست
فکر کردن به گذشته
باد همیشه می وزد
آدمی ساخته افکار خویش است
برای روزهای بارانی سایه بانی باید ساخت
برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند
فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست
اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند
علف هرز چیه؟!
زنان هوشیارتر از آن هستند
تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است
چه خوب می شد اگر، اطلاعات را با عقل اشتباه نمی گرفتیم
بیا لبخند بزنیم