در نهان، به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند، و در آشکارا شاید این است دلیل تنهایی ما
از آنانی که دوستمان دارند غافلیم.
خبر خوش
روزی روبرتو دوونسنزو تنیس باز قهرمان آرژانتین
در حالی که دریکی از رقابت های تنیس برنده شده بود
در حالی که چک قهرمانی را دریافت کرده بود
و لبخندی بر لب داشت وارد رختکن شد
پس ازساعتی ، او به طرف ماشینش می رفت
که زنی به وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید
و سپس عاجزانه می افزایدکه پسرش به خاطر ابتلا به
بیماری سخت مشرف به مرگ است
و او قادربه پرداخت هزینه بالای بیمارستان نیست.
دوونسنزو تحت تاثیرحرف های زن
چک مسابقه را به او می دهد و می گوید:
برای فرزندتان سلامتی وروزهای خوشی را آرزومی کنم.
یک هفته بعدیکی از نزدیکان دوونسنزو به او می گوید:
هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ
به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه
با زنی صحبت کرده اید.
میخواستم به اطلاعتان برسانم که آن یک کلاهبردار است.
او نه تنها بچه مریض و مشرف به موت ندارد،
بلکه ازدواج هم نکرده.
او شما را فریب داده،دوست عزیز!!!
دو ونسزو می پرسد :
منظورتان این است که مریضی یا مرگ
هیچ بچه ای درمیان نبوده است.
بله کاملا همینطور است.
دو ونسزو می گوید :
در این هفته،این بهترین خبری است که شنیدم .
۱۰ اندیشهای که مسیر تاریخ را عوض کرد منبع: گاردین نشریه گاردین بخشی دارد به نام تاپ تن (Top 10) که در آن چهرههاس سرشناس ۱۰ کتاب یا موسیقی یا فیلم و یا اندیشهی برتر یا بدتر را در زمینهای مشخص انتخاب کنند. یکی از این موارد، انتخاب ۱۰ اندیشهی تاریخ است. سه گزارشگر گاردین در گفت و گو با اساتید دانشگاه، ۱۰اندیشهای که مسیر تاریخ را عوض کردهاند، به بحث گذاشتهاند. افلاطون فلسفهی افلاطون در گفت و گو با انجی هابز، استاد فلسفه در دانشگاه واردیک افلاطون اعتقاد داشت که همهی آدمها میخواهند به سعادت برسند و فلسفه راهی است برای فهمیدن اینکه چطور میتوان سعادتمند شد. فلسفهی او در زمان خودش نظم جدیدی را پیشنهاد میکرد. یکی از رادیکالترین افکار او، برابر انگاشتن سعادت و خوشبختی با هارمونی درونی روان انسانهاست. اگر به اشعار هومر و دیگر شاعران یونانی که قبل از او زندگی میکردند، نگاه کنید؛ متوجه میشوید که پیش از افلاطون، خوشبختی مسالهی بیرونی بود و نه ذهنی. افلاطون گفت که عدالت و فضیلت در حقیقت در باطن ماست و در روح ما جا دارد. ایدهی او پس از آن توسط مسیحیان بسط داده شد که نتیجهاش مفهوم «آگاهی» بود. این ایده، یکی از مهمترین جریانات در تاریخ اخلاق و مذهب غرب است که تاثیر قابل توجهای بر گسترش مسیحیت گذاشت. گالیله نظریهی مرکزیت خورشید در جهان (کوپرنیکی) در گفت و گو با رابرت مسی، عضو انجمن سلطنتی ستاره شناسی اگرچه گالیله اولین کسی نبود که گفت زمین به دور خورشید میچرخد (حتا کوپرنیک هم اولین نفر نبود، طبق اسناد موجود، ستاره شناسی یونانی به نام آریستاکوس ۱۲۰۰ سال پیش از گالیله، این نظریه را مطرح کرده بود) اما کشف او به تئوری گردش زمین به دور خورشید، سندیت بخشید. نظریه او پایههای اثباتی قدرتمندی داشت. او لکههای روی خورشید را کشف کرد و یکی از اولین افرادی بود که به وجود ماههایی در سیارهی مشتری پی برد. این یافتهها نشان داد که زمین، تنها مرکز جهان نیست. او همچنین متوجه شد که کهکشان راه شیری، صرفاً یک مرکز تابش ندارد، بلکه متشکل از ستارگان متعددی است. اینها بزرگترین دستاوردهای عرصهی ستاره شناسی است. مهمترین کاری که گالیله انجام داد گشودن راه اندیشهی کنکاش علمی در ستارگان با تلسکوپ و توانایی دیدن چیزهایی است که با چشم غیر مسلح نمیتوان دید. نظریه گرانش عمومی در گفت و گو با مارتین ریز، پروفسور کیهان شناسی و فیزیک نجومی و استاد دانشگاه کمبریج تئوری نیوتن، اولین سند برای اثبات این فرض بود که ریاضیات میتواند در فهم جهان طبیعی نقش داشته باشد. مفهوم نظم جهان (اینکه جهان تابع قواعد ریاضی است) در فرهنگ قرن هجدهم بسیار مهم بوده، نظریهی جاذبهی نیوتن هنوز هم اساس برنامههایی است که هدفشان فرستادن کاوشگران فضایی به سیارههاست. میاندیشم، پس هستم در گفت و گو با جان کاتینگهام، پروفسور رشتهی فلسفه در دانشگاه ریدینگ و همکار گروه «یاران دکارت» کمبریج دکارت با اعلام «میاندیشم، پس هستم»، موضوع اندیشیدن را در موضوع اصلی کنکاش قرار داد. او به جای آغاز بحث وجودی از فیزیک و جهان طبیعت، به سراغ اهمیت اندیشهی فردی رفت و بین ذهن و ماده تفاوت قائل شد: محدودهی علم که قابل اندازهگیری است و بخشی از واقعیت که نمیتوان آن را به علم تعمیم دارد. این بخش اندیشه و آگاهی نام دارد. دکارت را به درستی پدر فلسفهی مدرن دانستهاند. دیدگاه او دربارهی اندیشه و آگاهی که آن را خارج از حوزهی علم قرار داد، ایدهی بسیار مهمی بود که هنوز هم به آن میپردازیم. تفکر دکارت، امکان مطالعهی جدی دربارهی ادراک و روانشناسی را فراهم آورد. اقتصاد آزاد آدام اسمیت در گفت و گو با جوزف استیگلیتز، برنده جایزهی نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱ ایدهی بزرگ اقتصاد آدام اسمیت، یا یکی از لایههای آن، این بود که اگر افراد، شخصاً تمایل داشته باشند، توسط دست نامرئی به خیر عمومی میرسند. این نظریه، انقلابی در عرصههای اقتصادی بود. چون میگفت که برای تامین رفاه عمومی، نیازی به یک دیکتاتور خیرخواه نیست، بلکه فقط تجارت میتواند این هدف را محقق کند. تئوری اسمیت زمینهساز تاچرسیم و ایدههایی است که بانک جهانی در اختیار کشورهای در حال توسعه قرار میدهد. همچنین در لابه لای سیاستهای بوش هم میتوان تاثیر افکار اسمیت را دید. اما نظریهی آدام اسمیت لایهی دومی هم دارد که فعالان اقتصاد آزاد کمتر دربارهاش حرف میزنند. این لایه از افکار اسمیت بر لزوم مداخلهی دولتها در بعضی از زمینهها تاکید میکند. اگر چه ایدهی «دست نامرئی» حالا دیگر اعتبارش را از دست داده است، اما همچنان تاثیرات بد و خوب زیادی دارد.به کمک ایدهی اسمیت، ما قدرت تجارت را درک میکنیم اما کمرنگ شدن مرزهای تجارت، با هجوم سوبسیدهای کشاورزیبه کشورهای درحال توسعه همراه بوده است که در نتیجهی آن، ظرفیتهای کشاورزی در این کشورها نابوده شده و خط وقوع خشکسالی افزایش یافته است. جنبش آزادی زنان در گفت و گو با لین سگال، پروفسور روانشناسی و مطالعات جنسیتی در دانشگاه برکبک «احقاق حقوق زنان» (۱۹۷۲) بسیار مهم است چون نشان میدهد که زنها همیشه یک پای تفکر رادیکال و اندیشههای آزادیخواهانه بودهاند. مری ولستونکرافت، منتقد همهی ایدههایی بود که به زعم او، مفاهیم زنانه را تحقیر میکرد. تا پایان قرن نوزدهم، زنان درگیر رادیکالیسم ولستونکرافت بودند(او اعتقاد داشت که زنان هم مثل مردان باید زندگی آزادانه را انتخاب کنند.) اما ظهور موج دوم فیمینستی، تا دههی ۱۹۶۰ طول کشید تا زنان بار دیگر به اندیشههای ولستونکرافت باز گردند. سالهای زیادی طول کشید تا این ایده در کل جهان گسترش یابد. ولی فکر میکنم اگر ولستونکرافت هم نبود، کس دیگری پیدا میشد که این ایده را مطرح کند.. او نقش مهمی داشت اما در مورد این ایده خاص، معتقد نیستم که تکچهرهها مسیر تاریخ را عوض کردهاند. تحلیلِ مارکسیستی از کاپیتالیسم در گفت و گو با تونی بن، نویسنده و سیاستمدار این تحلیل مارکس، اهمیت زیادی دارد، چرا که توسعهی کاپیتالیسم در جهان مدرن را مورد مطالعه قرار داد. به گفتهی مارکس، تضاد اصلی در جهان بین نژادها و جنسیتها اتفاق نمیافتد، بلکه تضاد اصلی بین ۹۵ درصد کسانی که ثروت جهان را تولید میکنند، با پنج درصدی است که مالک آن همه ثروت هستند. تحلیل او دربارهی منشا قدرت، به وضوح نشان میدهد که مردمی که استثمار میشوند، خود در شکلگیری آن نقش دارند. او بهترین توضیح را دربارهی آنچه در زمان خودش در جریان بود ارایه داد، تحلیلی که حتا در مورد وضعیت امروز هم صادق است. اگرچه کاپیتالیسم امروز قویتر از هر زمانی است، اما مردم دارند میفهمند که منشاء قضیه کجاست. برای مثال او به مردم کمک کرد که بفهمند آمریکا، برای به دست آوردن نفت به عراق حمله کرد. و قضاوت اخلاقی او را فراموش نکنید، هر کسی میتواند کتابی دربارهی کاپیتالیسم نوشته باشد، اما او گفت این اشتباه است. من فکر میکنم اندیشههای مارکس، ارتباط تنگاتنگی با دموکراسی دارد. استالین با تحریف اندیشههای مارکس، به توجیه دیکتاتوری خود پرداخت. اما به خاطر آن نمیتوان مارکس را مقصر دانست. همانطور که تفتیش عقاید کلیساهای اسپانیا (در قرن نوزدهم) ربطی به عیسی مسیح ندارد، استالین هم قرابتی با مارکس ندارد. نظریهی ناخودآگاه در گفت و گو با سوسی اورباک، روانکاو و پروفسور در رشتهی جامعه شناسی در مدرسهی اقتصاد لندن فروید دربارهی این مساله تحقیق کرد که رفتار انسان، توسط ناخودآگاه شکل میگیرد و به واسطهی آن، فرد به سمت انجام اعمالی میرود که شاید در خود آگاه فرد لزومی بر انجامش نیست یا احساس نمیشود که خود فرد علاقهای به انجامش داشته باشد. فروید، اولین کسی بود که گفت اگر به انسانها اجازه دهیم در یک محیطی حرف بزنند، در خوابها و لغزشهای زبانی خود چیزهایی را کشف میکنند که بسیار پیچیدهتر و مهمتر از ماجرایی است که دربارهاش صحبت میکنند. او این فکر را مطرح کرد که ما میتوانیم در ارتباط با دیگران کنجکاو باشیم، او ارتباط شخصیت با ذهن خود و ذهن دیگران را موضوع مطالعه قرار داد. تقریباً هر چیزی که ما دربارهی داستانهای عاشقانه، هنر، فرهنگ، سینما، مشکلات جنسیتی میفهمیم، به نوعی لحظهی فرویدی ربط پیدا میکند، لحظهای که در آن ما متوجه میشویم که پیچیدهتر از چیزی هستیم که فکرش را میکنیم. حالا همهی ما پسافرویدی هستیم. ما معتقدیم که احساسات، بخش انتقادی چیزی است که فرد را بر میانگیزاند. حالا دیگر تمام بحثهای مبتنی بر نژادپرستی بیاعتبار شدهاند. نظریه نسبیت در گفت و گو با پروفسور برایان کاکس نظریهی انیشتین به طور کل جهان را تغییر داد. شاید در نگاه اول به چشم نیاید اما نسبیت، نظریه بسیار محکمی است. نظریه نسبیت میگوید همچنان که چیزی به نام زمان جهانی وجود ندارد و اگر در یک جای مشخص صدای تیک تیک ساعت را بشنوید، صدای تیک تیک در مکانی دیگر، سرعتی متفاوت دارد؛ بنابراین همه چیز غیرقطعی و مبهم است. و البته این نظریه بنیاد همهی نظریههای مدرنی است که دربارهی عملکرد جهان ارایه شده است: مغناطیس، تراشههای سیلیکونی، ترانزیستورها و... همه نظریههایی است که بر پایهی نظریهی نسبیت مطرح شدهاند. بدون نسبیت، ما نمیتوانیم نگاه مدرنی به جهانی که هم اکنون در آن زندگی میکنیم، داشته باشیم. برای مثال، سیستم جی پی اس (جهتیاب ماهوارهای) بسیار شگفتانگیز است، چون بر اساس اندازهگیری تاخیر زمانی بین حرکت ماشین شما و حرکت ماهوارهها برمدار خود، عمل میکند. وب جهانگستر در گفت و گو با پروفسور جان ناوتون، استاد دانشگاه اوپن در کمتر از دو دهه، فضای جهانی اینترنت از صفر به صدها و بلیون صفحه (هیچکس نمیداند چقدر!) رسید و به هر فردی امکان داد که ناشر یا گوینده باشد. فضای جهانی اینترنت، موزهی لوور را به لپتاپهای شما آورد و حفظ رازها و چیزهای محرمانه را بسیار بسیار دشوار ساخت. تیم برنرزلی، کسی که در سالهای ۱۹۸۹-۹۰ به تنهایی فضای جهانی اینترنت را خلق کرد، گوتنبرگ زمان ماست. گوتنبرگ دستگاه چاپ با حروف متحرک را در سال ۱۴۵۵ اختراع کرد و به اصلاحطلبی دینی کمک کرد، اتوریتهی کلیسای کاتولیک را زیر سوال برد و امکان پیشرفت علوم مدرن را فراهم ساخت و جهان را شکل داد.وب، فضا و دستاوردی مثالزدنی است. تلاش برای برآورد اهمیت بلند مدت وب مثل تلاش برای پیشبینی تاثیر اختراع دستگاه چاپ است. کافیست ۳۰۰ سال به عقب برگردیم تا اهمیت این دو را درک کنیم
رنه دکارت
حالا میتوانیم کسوف را از یک قرن قبل، پیشبینی کنیم چون نظم مدار سیارهها بسیار ساده است. اگر نیوتن نبود، شاید یک قرن یا بیشتر طول میکشید تا کسی پیدا شود و این نظریه را مطرح کند.
ایزاک نیوتن
آدام اسمیت
مری ولستونکرافت
کارل مارکس
زیگموند فروید
آلبرت انیشتین
تیم برنرزلی
صفت دوم:
باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی
و از مداد تراش استفاده کنی.
این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار،
نوکش تیز تر می شود
(و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر)
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی،
چرا که این رنج هاباعث می شوند انسان بهتری شوی.
صفت سوم:
مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه،
از پاک کن استفاده کنیم.
بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست،
درواقع برای اینکه خودت رادرمسیردرست نگهداری،مهم است.
قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود
تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید.
با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد.
قصاب به دنبالش راه افتاد.
سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید
نگاهی به تابلوحرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.
قصاب متحیر از حرکت سگ منتظرماند.
اتوبوس آمد, سگ جلوی اتوبوس آمد
و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت.
صبر کرد تا اتوبوس بعدی آمد دوباره شماره آنرا چک کرد
اتوبوس درست بود سوار شد.
قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهربود وسگ
منظره بیرون را تماشا می کرد.
پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد.
اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد.
قصاب هم به دنبالش.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید.
گوشت را روی پله گذاشت وکمی عقب رفت
و خودش را به در کوبید.
اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.
سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید
و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد
و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ کرد.
قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟
این سگ یه نابغه است.
این باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.
مرد نگاهی به قصاب کرد و گفت : تو به این میگی باهوش؟
این دومین بار تو این هفته است که
این احمق کلیدش را فراموش می کنه !!!
نتیجه اخلاقی :
اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود.
و دوم اینکه چیزی که شما آنرا بی ارزش می دانید
بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است .
سوم اینکه بدانیم دنیا پر از این تناقضات است.
پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم
و مهمتر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم
از خوشبختی الهام می گیرم من شاعر روزهای زیبا هستم برای دختران از جهیزیه حرف می زنم برای زندانیان از عفو عمومی و برای بچه هایی که پدرانشان در جبهه ها هستند مژده می دهم که... اما این کارها، سخت است سخت است دروغ گفتن
یکی از اهالی بومی مکزیک در ساحل قدم می زد
و مدام خم می شد
و چیزی را از زمین برمی داشت و به درون دریا پرتاب می کرد .
وقتی به نزدیکش رسیدیم متوجه شدیم که
او هر بار خم شدن یکی از
ستاره های دریائی
را که با امواج به ساحل رانده شده اند ،
از روی زمین برداشته و به درون دریا پرتاب می کند .
کمی از کارش متحیر و سردرگم شدیم ، پرسیدیم :
می بخشید آقا،شما اینجامشغول چه کاری هستین ؟
پاسخ داد :
دارم ستاره های دریائی را دوباره به دریا برمی گردانم ،
می بینید که امواج دراین وقت از سال خیلی آرام هستند
و همین امر باعث رانده شدنشان به سمت ساحل میشه ،
اگر من این ستاره ها رو به دریا برنگردونم ،
همشون بخاطر کمبود اکسیژن تلف میشن
یکی از دوستانمان با تعجب گفت :
اما هزاران ستاره دریائی اینجا وجود دارند
که الان وضعشون به همین منواله
و مسلما شما وقتش رو پیدا نمی کنین که
همشون رو برگردونین
تازه صدها ساحل دیگه هم در این کشور وجود داره
که داره همین اتفاق براشون میفته !
بعدش ادامه داد :
فکر نمی کنین این کار شما فرقی به حال این موجودات نداره ؟
مرد بومی لبخند زنان و در حالی که خم شده بود
یکی دیگه از ستاره ها رو برمی داشت
و اونو به سمت دریا پرتاپ می کرد پاسخ داد :
قطعا به حال این یکی که فرق میکنه !
مارتین لوتر کینگ میگه :
هر کسی می تونه بزرگ باشه...زیرا
هرکس استحقاق اینو داره که درخدمت همنوع خودش باشه ،
برای خدمت نیاز به داشتن مدرک دانشگاهی نیست ،
برای خدمت نیازی به مطابقت فعل و فاعل نیست .
برای خدمت فقط نیاز به یک قلب مملو از بخشش است
روحی که از عشق زاده بشه .