پرواز عشق

بیاییم پرواز عشق را از پروانه بیاموزیم

پرواز عشق

بیاییم پرواز عشق را از پروانه بیاموزیم

بچه که بودیم



بچه که بودیم


بچه بودیم

 
بزرگ که شدیم

بزرگ که نشدیم هیچ

دیگه همون بچه هم نیستیم




چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت




شعر زیبا منسوب به حمید مصدق



تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه 

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 

و تو رفتی و هنوز، 

سالهاست که در گوش من آرام آرام 

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم 

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت 

 


جوابی زیباتر منسوب به فروغ فرخ زاد 




من به تو خندیدم 

چون که می دانستم 

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی 

پدرم از پی تو تند دوید 

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه 

پدر پیر من است 

من به تو خندیدم 

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم 

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و 

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک 

دل من گفت: برو 

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ... 

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام 

حیرت و بغض تو تکرار کنان 

می دهد آزارم 

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت 



هرگز نخواب کورش




هرگزنخواب کورش



دارا جهان ندارد،

سارا زبان ندارد

بابا ستاره ای در

هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید،

البرز لب فرو بست

حتی دل دماوند،

آتش فشان ندارد



دیو سیاه دربند،

آسان رهید و بگریخت

رستم در این هیاهو،

گرز گران ندارد

روز وداع خورشید،

زاینده رود خشکید

زیرا دل سپاهان،

نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا،

نامی دگر نهادند

گویی که آرش ما،

تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها،

بر کام دیگران شد

  نادر ز خاک برخیز،

میهن جوان ندارد




دارا ! کجای کاری،

دزدان سرزمینت

بر بیستون نویسند،

دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی،

فریادمان بلند است

اما چه سود،

اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است

این بیرق کیانی

اما صد آه و افسوس،

شیر ژیان ندارد



کوآن حکیم توسی،

شهنامه ای سراید

شاید که شاعر ما

دیگر بیان ندارد



هرگز نخواب کوروش،

ای مهرآریایی

بی نام تو،وطن نیز

نام و نشان ندارد



طبابتی متفاوت!!!!

به کلینیک خدا رفتم تا


چکاپ همیشگی ام را انجام دهم،

 

فهمیدم که بیمارم ...

 

خدا فشار خونم را گرفت،


معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

 

زمانی که دمای بدنم را سنجید،

 

دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

 

آزمایش ضربان قلب نشان داد که

 

به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم،

 

تنهایی سرخرگهایم را مسدودکرده بود

 

و آنها دیگر نمی توانستند


به قلب خالی ام خون برسانند.

 

به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم

 

با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

 

بر اثر حسادت زمین خورده بودم و

 

چندین شکستگی پیدا کرده بودم

 

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،

 

چون نمی توانستم


دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم

 

زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم

 

معلوم شد که مدتی است که

 

صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید

 

نمی شنوم

 

خدای مهربانم برای همه این مشکلات

 

به من مشاوره رایگان داد.

 

به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس

 

تنها از داروهایی که

 

در کلمات راستینش


برایم تجویز کرده است استفاده کنم.

 

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

 

قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم

 

هر ساعت یک کپسول صبر،

 

یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

 

زمانی که به خانه برمی گردم

 

به مقدار کافی عشق بنوشم


و زمانی که به بستر می روم

 

دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

 

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:

 

رنگین کمانی به ازای هر طوفان

 

لبخندی به ازای هر اشک

 

دوستی فداکار به ازای هر مشکل

 

نغمه ای شیرین به ازای هر آه

 

و اجابتی نزدیک برای هر دعا

 

 

چند کلمه ی شیرازی....

 

 


دیکشنری شیرازی
 



Am I right=می نه؟

Yes=ها والوو

No =نه کاکو

Really!! =نه آمو؟؟

Oh my Godl =یا ابالفضل

Why? =بری چی چی؟

bye=کاری باری؟

leave me alone= آم برو او ورو بیزو باد بیاد

u made me confused= آم کله پرک گرفتم

wow= ووی آمووو

come here =بی اینجو

Take it easy= عامو ولش کن،حوصله داری شمو هم ماشاللو

so cute =جونم مرگ نشی

that's true= همی‌ نه‌

I took my shoes and scapped=ارسیو زدم زیر چلم گوروختم

Hard=قایم

Tape=نیوار

Slow down!=حالو چه خبره؟

You are disgusting=جیگری بشی

Sunshine=آفتوو

Great=باریکلوو

Excuse=بونه

Dear=گمپ گلم

when someone eats too much=عام بپوکی

wait=صبرم بده،امونم بده

good quality=خوبوو

lizard=کلپوک

washing yourself before praying=دست نماز

a square shape device that you can pray on it=جنماز

Are you ok?=باکیت نیست

 

 

هدیه ی یه دوست


سلام دوستان


امروز هدیه ی یکی از دوستان گلم که مدتی پیش برام فرستاده بود رو عینا براتون میزارم - این هدیه یه متن دلنوشته ایه که ایشون برای درج در وبلاگم ارسال کرده بودن و مربوط به آدمیه که سالهاست از وطن دوره - براش آرزوی موفقیت می کنم

ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمیدونیم ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره به دست نیاریم ،نمیدونیم چی رو از دست داده بودیم

در عرض یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد.
در عرض یک ساعت میشه کسی رو دوست داشت.
در عرض یک روز میشه عاشق شد اما
یک عمر طول میکشه تا کسی رو فراموش کنی
به دنبال نگاهها نرو چون میتونن گولت بزنن،
به دنبال دارایی نرو چون کم کم افول میکنه،
دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی
چون فقط با یه لبخند میشه یه روز تیره رو روشن کرد.
کسی رو پیدا کن که تو رو شاد کنه
رویایی رو ببین که میخواهی،
جایی برو که دوست داری،
چیزی باش که میخوای باشی،
چون فقط یه بار زندگی میکنی و
یه شانس برای اینکه هرچی دوست داری انجام بدی
 
 
سلااااااااااااااااام
این متن رو با دست خودم تایپ کردم برای وبلاگت
فکر کن یه کادو هست
باز هم برات نوشته میفرستم اگر باب میلت بود تو وبلاگت بیار
اگر هم نبود .....بی خیال
تا بعد
خدا نگهدار

دوست داشتن و داشتن دوست



فرق است بین

دوست داشتن و داشتن دوست

ولی داشتن دوست

استمرار لحظه های دوست داشتن است


کلامی از شیخ بهائی


 

آدمی اگر پیامبر هم باشداز زبان مردم آسوده نیست،

 

زیرا :

 

اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است !

 

اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است!

 

اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند!

 

اگر جمعگرا باشد، می‌گویند  بخیل است!

 

اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!!

 

اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..!

 

اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکار است!!!

 

و اگر نکند می گویند کافراست و بی‌دین .....!!!

 

لذا نباید بر حمد و  ثنای مردم اعتنا کرد

 

و جز ازخداوند نباید  ازکسی ترسید.

 

پس آنچه باشید که دوست دارید.


شاد باشید ؛

 

مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.

 

 

کاندیدای شعر برگزیده سال 2005



این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده

 و توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده

 

 

When I born , I Black ,

 

When I grow up , I Black ,

When I go in Sun , I Black ,

 

When I scared , I Black ,

When I sick , I Black ,

 

And when I die , I still black...

And you White fellow ,

 

When you born , you pink ,

 

When you grow up , you White ,

 

When you go in Sun , you Red ,

 

When you cold , you blue ,

 

When you scared , you yellow ,

 

When you sick , you Green ,

 

And when you die , you Gray...

And you call me colored !!!!???

 


 

آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟



قرآن ! من شرمنده توام

 

قرآن ! من شرمنده توام


اگر از تو آواز مرگی ساخته ام


که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود


همه از هم می پرسند


" چه کس مرده است؟ "


چه غفلت بزرگی که می پنداریم


خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

 

قرآن ! من شرمنده توام 


اگر ترا از یک نسخه عملیبه یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام.


یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،


‌یکی ذوق می کند که ترا فرش کرده ،


‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ،


یکی به خود می بالد که ترا


در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... !

 

آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟



حال را دریابیم....



شاد  زی  با  سیاه  چشمان  شاد


که  جهان  نیست  جز فسانه و باد


ز آمده    تنگ    دل   نباید    بود


وز     گذشته     نکرد    باید   یاد



رودکی سمرقندی



چای به طعم دوستی

 

 

دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن


چای کیسه ایست


هول هولکی و دم دستی. این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند. این چای خوردن ها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود و به بعدش هم فکر نمی کنی.


دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن


چای خارجی


است. پر از رنگ و بو. این دوستی ها جان می دهد برای مهمان بازی برای جوک های خنده دار تعریف کردن برای فرستادن اس ام اس های صد تا یک غاز. برای خاطره های دمِ دستی. اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می‌کنی خوشبحال ترین آدم روی زمینی. فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای.


دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن


چای سر گل لاهیجان


است. باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی. آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی. باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی و عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی