پرواز عشق

بیاییم پرواز عشق را از پروانه بیاموزیم

پرواز عشق

بیاییم پرواز عشق را از پروانه بیاموزیم

مراقب قلب ها باشیم



مراقب قلب ها باشیم
 

وقتی تنهاییم، دنبال دوست می گردیم

پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم

وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم
 
و همچنان تنها می مانیم
 
هیچ چیز آسان تر از قلب نمی شکند
 
ژان پل سارتر


چهار اصل زندگی

دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم

 

 دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم

 

دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم


دانستم که پایان کارم مرگ است پس محیا شدم


 

آیا می‌دانید قبر امیر کبیر کجاست؟!


آیا ما به بزرگانمان اهمیت می دهیم ؟



امیر کبیر




اصلا تا حالا فکر کردین مزار این بزرگمرد ایرانی کجاست؟

احتمال قریب به یقین نمی‌دونید ... تعجبی نداره ...


غصه هم نخورید خیلی‌ها مثل شما هستند

امیر کبیر صدر اعظم ایران در زمان ناصر الدین شاه که با دسیسه های یک سری وطن فروش و طماع در حمام فین کاشان به قتل رسید در شهر کربلا در کشور عراق به خاک سپرده شد!
این که چرا او را به کربلا بردند برای جای سوال است و اینکه چطوری در آن زمان جسد این مرد بزرگ رو با امکانات محدود آن زمان به عراق منتقل کرده اند هم باز جای سوال دارد؟
اما چیزی که بیش از همه مایه شرمندگیست این است که اکثر قریب به اتفاق ایرانیها نمی‌دانند مزار این اسطوره تاریخ کجاست!
تا زمانی که روابط ایران و عراق تیره بود و کسی حق سفر به کربلا رو نداشت شاید این ندانستن توجیه داشت ولی امروزه با سفرهای متعدد مردم به عراق و کربلا جای بسی تاسف است که حتی یکی از کسانی که از عراق بر می‌گردد نمی‌داند که امیر کبیر هم در آنجا دفن بوده.
آیا فکر نمی‌کنید که همین عراقیها به ما خواهند خندید که چطور مردی رو که بسیاری از داشته های امروزمان را مدیون اوهستیم فراموش کردیم؟

پرویز شاپور کیست ؟


این نوشته های کوتاه یک دنیا معنی دارد

پرویز شاپور

http://picture.marshalclub.org/Archive/2010/12/9/SHAPOOOOOOOOOR.jpg 
پرویز شاپور نویسنده ایرانی است. شهرت او به دلیل نگارش نوشته‌های کوتاه (اغلب تک خطی) است که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند.

در سال های ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، نوه خاله مادرش که پانزده سال از او کوچک ‌تر بود، ازدواج کرد. آنها اهواز را برای زندگی مشترک انتخاب کردند. در ۲۹ خرداد ۱۳۳۱ پسرشان به نام کامیار متولد شد که فروغ دراشعار خود به اواشاره کرده، و شاپورنیز از«کامی» ب عنوان نام مستعار وی استفاده میکرده‌ است. رابطه زناشویی این دو به خاطر دخالت‌های نزدیکان در سال ۱۳۴۳ به جدایی کشید.
پس از جدایی از فروغ ، شاپور هرگز دوباره ازدواج نکرد و تا آخرعمرهمراه  با کامیار و دکتر خسرو شاپور برادرش در یک خانه قدیمی زندگی می‌کرد وی در ۶ تیر ۱۳۷۸ در بیمارستان عیوض‌زاده تهران بستری شد و درساعت ۶ صبح ۱۵ مرداد درگذشت.آرامگاه پرویز شاپوردر قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران است.

مادر «شاپور» می‌گفت: «شصت سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» ولی همین حرفهای ناحساب شاپورکه با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در می‌آورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده.
 
در زیر چند نمونه از کارهای شاپور را می خوانیم:
 
 
بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم.
 
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.
 
جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.

برای مردن عمری فرصت دارم.

اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.
ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.

با اینکه گل های قالی خارندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند.
 
سایۀ چهار نژاد یک رنگ است.

به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد. 

قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست.
نوشته شده روی سنگ مزارش

به نگاهم خوش آمدی
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است. 

هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد
 
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.

روی هم رفته زن و شوهر مهربانی هستند!
 
  • به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
 
  • برای اینکه پشه‌ها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشه‌بند بیرون می‌گذارم
 
  • گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
 
  • غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد
 
  • بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند!
 
  •  باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده،به آبپاش مرخصی داد.
 
  • قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد
 
  •  فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند
 
  • در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد. 
 
  • رد پای ماهی نقش بر آب است
 
  •  گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند 
 
  • با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم
 
  • با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید
 
  •  دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمی توانند خاک بازی کنند
 
  • پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند. 
 
  • آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی،زندگی را تیره و تار می دید

آیا ما همینارو از زندگی می خواستیم ؟



لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟


لازم است گاهی از مسجد، کلیسا بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت؟

 
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه ‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟

 
لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟

 
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟

 
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یابازنده؟

 
لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟

 
و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟