یلدا خیابانی بلند است
در اصفهان چهارباغ
در شیراز قصردشت
و در تهران ولی عصر نام دارد
باید شال و کلاه کرد
دستها را از سوز در جیب ها پنهان کرد
هدفون ها را در گوش کرد
و رفت و رفت
از سر تا ته
تنها در امتداد یلدا
رفتن برای رفتن
نوشته: "یلدا شادباش"
می نویسم:
"یلدا وقتی شاد است که کسی چشم به راهت باشد"
امشب
قصردشت زیر گام های من است
از قصردشت تا پارامونت
شب به فردا می رسد
عجب یلدایی دارید شما هانی جان
خب دیگه به این میگن یه شب بیاد ماندنی
یلدا وسعت دلهای ماست وقتی تو این خیابون ها قدم می زنیم و به هم لبخند می زنیم وقتی از کنار رهکذر مسنی که باید کمکش سبد خریدش را بگیریم و تا مسافتی هم قدمش بشیم آرام آرام و بی عجله و به دعا ها و قربون صدقه هاش گوش بدیم و یه جور حس شادی تو دلمون حس کنیم
یلدا وسعت همدلی ماست برای لحظه هایی که کنار هم هستیم لحظه هایی کهسر هم غر نمی زنیم حق هم را نمی خوریم و به هم احترام می ذاریم
بدرود و روزگارت شاد
درود بر همه ی انسان های فهیم
دوباره منو بردی سراغ ای کاش های معروفم
ای کاش همو دوست داشتیم از ته ته ته دل
ای کاش به دل هم راه می رفتیمو دل همو بدست میووردیم
ای کاش برای دیدن لبخند هم صد تا کله ملاق می زدیم
ای کاش وقتی انتظار همو می کشیدیم از این انتظار لذت می بردیم
ای کاش به فکرمونم خطور نمی کرد که سر هم نق بزنیم
ای کاش با تموم وجودمون روزا رو به خونه می رفتیم
ای کاش تا صبحم اگه از ای آرزو ها می کردیم ای کاشامون تموم نمی شد و کلیشونو هم دورو ورمون تو زندگی همه ی اطرافیانمون می دیدیم
کاش خنده رو همیشه دورو ورمون ببینیمو
سپاس بیکران