مردی نزد روانپزشک رفتو از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.دکتر گفت به فلان سیرک برو.آنجا دلقکی هست،اینقدر می خنداندت تا غمت یادت برود.مرد لبخند تلخی زد و گفت:............من همان دلقکم
مردی نزد روانپزشک رفت
و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.
دکتر گفت به فلان سیرک برو.
آنجا دلقکی هست،
اینقدر می خنداندت تا غمت یادت برود.
مرد لبخند تلخی زد و گفت:
.
من همان دلقکم