فقر می خواهم بگویم ...... فقر همه جا سر می کشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ..... فقر ، عریانی هم نیست ...... فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان می کند ......... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، ذهن ها را مبتلا می کند ..... فقر ، بشکه های نفت را در عربستان ، تا ته سر می کشد ..... فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد می کند ...... فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ..... فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود ..... فقر ، همه جا سر می کشد ........ فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ... فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است ...
سلام ودرود
امروز یکی از همکارای قدیمی داشت از سفرش به نروژ و سوییس و وضعیت اجتماعی مردم آنجا می گفت از آداب و رعایت قانون
و تمام فقرهایی که سالهاست از جامعه آنها ریشه کن شده و برعکس در جامعه ما جا خوش کرده
و بالاخره بعد که قرار شد با هم برای بازدید جایی بریم تو اولین خیابان به صورت ورود ممنوع وارد شد
و این چقدر متفاوت بود از حرفهایی که زده بود انگار نه انگار که باید اول خودمان را اصلاح کنیم تا جامعه مان هم اصلاح شود و ....
یا حق تا بعد
سلام
واقعا که.....
رعایت همه ی چیزای اخلاقی و خوب شده وظیفه ی همسایه ، اینو هم در عمل ، هم من و هم شما و هم دیگران به عینه انجام می دیم .
البته این است فرهنگ مترقی نسل ما
و عدول ازش یه جورایی افت داره
به امید آینده ای که در عمل بتوانیم خوب و بد را نشان دهیم
تا بعد