یک سخنران معروف در مجلسی ، یک اسکناس صد دلاری را از جیبش بیرون آورد
و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
دست همه حاضرین بالا رفت!
سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد
ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم.
و سپس در برابر نگاههای متعجب، اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید:
چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟!
و باز دستهای حاضرین بالا رفت...
این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت
و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آنرا روی زمین کشید!
بعد اسکناس را برداشت و پرسید:
خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟!
و باز دست همه بالا رفت!!!
سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم،
از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید...
و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همینطور است،
ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که میگیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم،
خم می شویم، مچاله می شویم، خاک آلود می شویم و
احساس می کنیم که دیگر ارزش نداریم، ولی اینگونه نیست و
صرفنظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است،
هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و
هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم پر ارزشی هستیم...
پروردگارا به من آرامشی عطا فرما تا آنچه را که نمی توانم تغییر دهم، بپذیرم