پرواز عشق

بیاییم پرواز عشق را از پروانه بیاموزیم

پرواز عشق

بیاییم پرواز عشق را از پروانه بیاموزیم

داستان مرا ببوس چیست؟

مرا ببوس، مرا ببوس


برای آخرین بار، تو را خدانگهدار که می روم به سوی سرنوشت


بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت . . .


سال ها در بازار تهران (سرای بلورفروش ها) کسب و کار مختصری داشت. قدی بلند و مویی سفید. آرام و شمرده صحبت می کرد، حتی با مشتری های سمجی که برای بلور خریدن هم چانه می زدند چنان آرام سخن می گفت، که گویی می ترسد بلورها تاب قال و مقال را نیآورده و از روی رف ها سقوط کنند.

مغازه اش دربازار سنتی تهران نه بزرگ بود و نه کوچک. تحمل آنهایی را که یادش بودند و به دیدارش می آمدند بیشتر داشت تا مشتری ها را. 

حسن گل نراقی خواننده ای غیر حرفه ای اما اهل ذوق بود. در سال های پس از کودتای 28 مرداد که بسیاری دور هم به غم خواری و تسلای آوار کودتا جمع می شدند، ترانه ای را که حیدر رقابی سروده بود خواند. با همین ترانه نامش در لیست خوانندگان ایران قرار گرفت. خودش می گفت: «به تشویق دوستان ترانه دیگری هم خواندم، اما خیلی زود تصمیم گرفتم کنار بکشم. صدای من با مراببوس باید در خاطرها می ماند. از بچگی عشق کوزه گری و بلور سازی داشتم. رسیدم به سرای بلورفروش ها. هیچکس در این سرای بی کسی نمی داند من کیستم و مراببوس چیست!»

 



در سال های بعد از کودتای 28 مرداد، بسیاری از شنوندگان ترانه غمگین و درعین حال شورانگیز مرا ببوس، بر این تصور بودند که شعر این ترانه را سرهنگ ژاندارمرى عزت الله سیامک از رهبران سازمان نظامی حزب توده ایران، پیش از اعدام در27 مهر ماه 1333  در زندان و در وصف سرنوشت غم انگیز افسرانی که اعدام می شدند، سروده است. عده ای دیگر هم فکر می کردند این ترانه را سرهنگ دوم توپخانه محمدعلى مبشری عضو دیگر رهبری این سازمان در وصف سیامک سروده است. به دنبال این شایعه بود که سرانجام مطبوعات به اشاره ساواک نوشتند، سراینده ترانه عاشقانه مراببوس شاعری به نام حیدررقابی است نه سرهنگان حزب توده. 

همین افشاگری باعث شد،گذر شاعر و خواننده  این ترانه به زندان تیمور بختیار و سازمان ساواک کشیده شود. شاعر ترانه مرا ببوس «حیدر رقابی» از دوستداران مصدق بود که بعد از کودتای 1332 این ترانه را سرود. عده ای بر این اعتقاد هستند که انگیزه حقیقی سرودن این ترانه «گروه افسران» بود که همگی بعد از کودتای سیاه 32 تیرباران شدند و آهنگساز این ترانه نیز «مجید وفادر» است.

درسال های پس از کودتا؛ گل نراقی نیز چند بار به ساواک احضار شد تا بگوید با چه انگیزه ای مراببوس را خوانده است:« هر بار توانستم بازجوها را قانع کنم که این ترانه را فقط به دلیل زیبایی عاشقانه آن خوانده و اساسا خواننده حرفه ای نیستم. یک بار خواندم و دیگر هم نمی خوانم.» همین بازجویی ها را حیدر رقابی هم پس داد. انکار او دشوار تر از گل نراقی بود، زیرا پس از کودتا مدتی زندانی بود و پرونده سیاسی داشت. 

حیدر رقابى با تخلص «هاله» نخستین بار شعر مرا ببوس را در مجموعه «آسمان اشک» در سال 1329 به چاپ رساند. عبدالرحیم جعفرى، مدیر وقت انتشارات امیرکبیر و ناشر کتاب فوق مى گوید: «اوایل سال 1329 در کوران مبارزات مردم و دولت و احزاب چپ و راست با جوان پرشورى آشنا شدم به نام حیدرعلى رقابى متخلص به «هاله»، از خویشان بیژن ترقى مدیر کتاب فروشى خیام بود. ملى گرایى بود شوریده و شیفته دکتر محمد مصدق. جوانى بود فروتن و مومن و معتقد و در مبارزات ملى سخت فعال. 

دفتر شعرى داشت که آن را در هزار نسخه به نام «آسمان اشک» چاپ کردم. در این دفتر قطعه شعرى بود با عنوان «مرا ببوس» که بعد ها مجید وفادار، ویولنیست معروف براى این شعر آهنگى ساخت و پرویز یاحقى با ویولن و حسن گل نراقى با صداى مخملى خود در رادیو ایران آن را اجرا کردند که اقبال عام یافت و برحسب خواهش شنوندگان به دفعات از رادیو ایران پخش شد.» 

اما حقیقت این است که ماجرای ساخت این ترانه به هیچ وجه به کودتا ربطی نداشته است، شاید شاعر آن را تحت تاثیر وقایع سیاسی روز سروده باشد اما آهنگ این ترانه برای موسیقی متن یک فیلم سینمایی ساخته شد . مجید وفادار آهنگساز این ترانه، ماجرا را در مصاحبه‌ای در شماره 1418 هفته‌نامه تهران مصور مورخ 11 آذر ماه 1349 چنین شرح می‌دهد: «... در این دوره من گاه گاهی برای فیلم‌ها هم آهنگ می‌ساختم. یادم می‌آید یکی از این فیلم‌ها «اتهام» نام داشت. تهیه‌کنندگان فیلم از من یک آهنگ نو خواستند و من برای این فیلم آهنگی ساختم که بعدها به نام «مرا ببوس» معروف شد ... به یاد می‌آورم روزهایی را که این آهنگ سر زبان‌ها افتاده بود و داستان‌هایی را که برای آن ساخته بودند. این آهنگ شاید نقطه عطف موسیقی جاز ایران بود. چرا که بعد از آن خواننده‌های دیگری به رادیو آمدند و موسیقی جاز نضج پیدا کرد... شعر این آهنگ از حیدر رقابی (هاله) بود که متاسفانه در ایران نماند و برای همیشه بار سفر بست و به آمریکا رفت...» 

ترانه «مرا ببوس» برای فیلم «اتهام» ساخته شاپور یاسمی که در اردیبهشت ماه سال 1335 روی پرده رفت، ساخته شد و در یکی از صحنه‌های فیلم توسط خواننده نه چندان معروفی به نام «پروانه» (ترانه شب های تهران هم از اوست و به اشتباه به مادر خاطره پروانه نسبت داده می شود) و با لب‌خوانی ژاله علو خوانده شد. 
در آن فیلم ژاله علو نقش زنی را داشت که سزای خیانت شوهر سابقش را داده و پس از کش و قوس داستانی، سرانجام خود را به پلیس معرفی کرده بود. در صحنه فوق که با دختر کوچکش وداع می‌کند و به سوی زندان و مجازات روانه می‌شود، این ترانه را می‌خواند. 
ژاله علو در باره این ترانه گفت:« خانم پروانه خواننده ترک زبانی بود که آن روز ها با ترانه «آن بام بلند» معروف شد و در فیلم اتهام که من به اتفاق ناصر ملک مطیعی در آن ایفای نقش می کردم، به جای من خواند. من در شب جدایی با دخترم کوچکم این ترانه را در متن فیلم لب خوانی می کردم. 

 فکر نمی کنم هاله شاعر این ترانه آن را با انگیزه سیاسی و یا برای کودتای 28 مرداد سروده باشد. شنیده ام که آن را برای نامزدش و زمانی که می خواسته ایران را ترک کند سروده است. در هر حال فیلم مخاطبان خاصی داشت و با وجودی که مراببوس اثر خوبی شده بود بعد از اکران فیلم چندان به محبوبیت نرسید. چند سال بعد وقتی که  گل نراقی خواننده خوش صدا و با احساس دوباره آن را اجرا کرد و کار از رادیو پخش شد، برسر زبان ها افتاد و در واقع گل نراقی آن را ماندگار کرد.» 

علو همچنین درباره داستان این ترانه گفت: «یکی از دلایلی هم که مردم به این ترانه و شنیدن آن راغب شدند، شایعاتی بود که آن را به کودتای 28 مرداد و اعدام سرهنگان حزب توده مربوط می کرد. با وجودی که کذب بودن این داستان ها ثابت شده است، هنوز مردم با شنیدن آن به یاد آن سال ها و وقایع سیاسی آن می افتند.در واقع اگر بخواهیم از این ترانه به عنوان یک ترانه ماندگار یاد کنیم، نمی توانیم آن را از این شایعات جدا کنیم.»  
با اکران فیلم مذکور در خرداد 1335، این ترانه چندان مطرح نشد، اما آهنگ و شعرش بسیار مورد توجه موسیقی دان‌ها از جمله پرویز یاحقی قرار گرفت. 

پوران وفادار، برادر زاده آهنگساز این ترانه، که خودش هم دستی در موسیقی داشت و یکی دو سالی از خوانندگان رادیو بود، در تماسی که با او داشتیم درباره خاطرات خود از این ترانه گفت: «هاله شاعر این ترانه به دلیل فعالیت های سیاسی و طرفداری از ملی گراها تحت تعقیب بود و می خواست از کشور خارج شود.عمویم شعر نیمه کاره ای از او داشت که می خواست برایش آهنگی بسازد. شبی که به دیدار عمویم آمده بود تا خداحافظی کند عمویم او ر به داخل خانه می کشاند و از او می خواهد که این ترانه نیمه کاره را تمام کند. او هم که تحت جدایی از نامزدش و وطنش بود این ترانه را به تمام می کند. اما دیگر آن شب نمی تواند تهران را ترک کند و شب را همان جا می گذراند. هفته بعد با کمک دوستان و خانواده از تهران خارج و به سمت آلمان حرکت می کند.»  

او ادامه می دهد:« حدود یک سال بعد از اکران فیلم این ترانه از رادیو با صدای گل نراقی پخش شد. به نوعی من مسبب آن بودم. موقع ساخت قطعه ها گاهی من هم با قطعه می خواندم. من هم آن را می خواندم. یک روز در یک میهمانی خصوصی که آقای گل نراقی هم آنجا حضور داشت به اصرار دوستان این ترانه را خواندم. آن شب چند بار به خواست حاضران این ترانه اجرا شد. گل نراقی هم از آن خیلی استقبال کرد. 


فردای آن روز، خانم صاحب خانه پیش من آمد و به اصرا شعر مرا ببوس را خواست. هر چه گفتم که این شعر هنوز جایی خوانده نشده و من نمی توانم آن را بدون اجازه به شما بدهم قبول نکرد و دلیل آورد که ما که خواننده نیستیم فقط می خواهیم شعر را داشته باشیم. من هم شعر را دادم. همان جمعه داشتم رادیو گوش می دادم که شنیدم مجری رادیو می گوید ترانه ای پخش می کنیم و نام شاعر و آهنگساز آن را به مسابقه می گذاریم. وقتی گل نراقی شروع کرد به خواندن سر جایم خشک شدم. نمی دانید چه حالی شدم، چون نمی دانستم جواب عمویم را چه بدهم؟! بعد از تمام شدن ترانه عمویم زنگ زد و پرسید که تو این کار را به کسی دادی؟ من انکار کردم. اما هفته بعد آن، اسم گل نراقی که خواننده آن بود فاش شد. او هم در مصاحبه ای که در اطلاعات هفتگی انجام داده بود، گفت که این ترانه را برادر زاده آقای وفادار به من داده است. عمویم خیلی از دستم ناراحت شد و گفت که دیگر هیچ کاری را به من نشان نخواهد داد.

اما ماجرا طور دیگری هم نقل شده است، پرویز خطیبى، نویسنده کتاب «در جست و جوی صبح» درباره ضبط مرا ببوس در رادیو توسط گل نراقی مى گوید: «... دو، سه سال پس از اعدام افسران وابسته به حزب توده، آهنگ و شعر مرا ببوس در ذهن بسیارى از همکاران مجید مانده بود، از جمله پرویز یاحقى که آن را به شدت دوست مى داشت. یک روز که اعضاى ارکستر بزرگ رادیو در استودیو شماره 8 جمع شده بودند و انتظار روح الله خالقى را مى کشیدند، حسن گل نراقى به دیدار پرویز یاحقى آمد. حسن فرزند یکى از تجار معتبر بازار بود که با اکثر هنرمندان دوستى و رفاقت داشت... به هر حال وقتى گل نراقى سراغ یاحقى را مى گیرد، او را به استودیو راهنمایى مى کنند، در آنجا پرویز یاحقى با ویولن و یکى از نوازندگان با پیانو مشغول نواختن آهنگ مرا ببوس بودند. 


پرویز که چشمش به گل نراقى مى افتد، مى گوید: به این آهنگ گوش بده، گل نراقى یکى دو بار به آهنگ گوش مى دهد و آن را زیر لب زمزمه مى کند و در این ضمن مسئول ضبط برنامه موسیقى که پشت دستگاه نشسته بود، دستگاه را به راه مى اندازد و این قطعه را بى آنکه کسى متوجه شود، ضبط مى کند. گل نراقى به دنبال کار خودش مى رود و مسئول ضبط نوار ضبط شده را از طریق رئیس وقت رادیو براى معینیان سرپرست انتشارات رادیو مى فرستد. وقتى معینیان و سایر مسئولان به نوار گوش مى دهند، تصمیم مى گیرند که آن را پخش کنند و ماجرا را با پرویز یاحقى در میان مى گذارند. پرویز مى گوید، این کار براى گل نراقى گران تمام مى شود، زیرا او از یک خانواده سرشناس مذهبى است و پدرش با کار هاى هنرى به شدت مخالف است. قرار مى شود گل نراقى را به اداره رادیو دعوت کنند و موضوع را با خودش در میان بگذارند. گل نراقى مى آید و گفته هاى پرویز یاحقى را تایید مى کند ولى به علت اصرار دوستان قبول مى کند نوار بدون ذکر نام و با نام مستعار «خواننده ناشناس» پخش شود.


به هر حال ترانه‌ای که آن روز تابستانی با ویلن پرویز یاحقی توسط حسن گلنراقی خوانده شد و بدون اطلاع وی ضبط گردید، بارها و بارها پخش شد و روی نوار دست به دست گشت تا به عنوان ترانه‌ای ماندگار در تاریخ موسیقی ایران بماند. 


فرار حیدر رقابى و سکوت گل نراقى زمینه مساعدى را فراهم آورد تا تقارن پخش این ترانه از رادیو با اعدام نخستین گروه افسران، این شایعه که عوامل توده اى آن را به راه انداخته بودند به باور جامعه بنشیند. گفته مى شد: سرهنگ سیامک و یا سرهنگ مبشرى... هنگام وداع با خانواده و قبل از رفتن به مقابل جوخه اعدام مرا ببوس را سروده است. در حقیقت هم شعر جنبه هاى انقلابى داشت و کلمات آن قابل تفسیر بود و مردم شعر را براى دیگران مى خواندند و داستان ها مى ساختند، در حالى که گل نراقى مات و مبهوت مانده بود و نمى دانست چه کند سرانجام، با پیگیرى «مجید دوامى» سردبیر مجله «روشنفکر» و چاپ عکس او بر روى مجله ،مشخص شد خواننده این ترانه چه کسی است، اما  هنوز در آن سال ها شاعر این شعر را کمتر کسى مى شناخت. 

گل نراقی فرزند یکی از تجار معتبر بازار بود و اگر چه صدایی گرم و گیرا داشت و در محافل دوستانه می‌خواند ولی به لحاظ موقعیت خانوادگی هرگز نمی‌توانست به عنوان خواننده رادیو معرفی شود.بعد از مدتی خانواده گل نراقی متوجه ماجرا شدند و از آن پس او دیگر ترانه ای نخواند. البته گفته می شود که گل نراقی در فیلمی از زبان یک دانشجوی دانشگاه که دل و قلوه فروشی می‌کند ترانه «دل دارم، قلوه دارم، جگر و ... » را خوانده است. 

دم و دستگاه کودتا که تاب افسانه مراببوس را نداشت و می دانست زمزمه مراببوس اجازه نمی دهد دهه 30 فراموش شود، ابتدا پخش آن را از رادیو ممنوع کرد. از این مرحله به بعد این ترانه سینه به سینه به نسل بعد از 28 مرداد که خود شاهد وقایع آن نبودند منتقل و به ترانه ای مردمی تبدیل شد. حتی صفحه 45 دور و کوچک آن نیز نایاب شده بود و این خود مانند هر ممنوعه دیگری بیشتر مشوق نسل بعد از کودتا بود تا آن را پیدا و گوش کنند. این صفحه نه تنها نایاب شده بود، بلکه اگر برای دستگیری کسی وارد خانه او می شدند و صفحه مراببوس را پیدا می کردند آن را به عنوان مدرک جرم سیاسی با خود می بردند تا ضمیمه پرونده سیاسی او شود. 

چند سال بعد نیز دستگاه تبلیغاتی دربار، به انگیزه عاشقانه جلوه دادن مراببوس و نفی هویت سیاسی آن، اجازه داد چند خواننده روز ایران قسمت اول این ترانه، که عاشقانه جلوه می کرد را بخوانند، اما قسمت دوم ترانه که مربوط به سحرگاه تیرباران بود همچنان درمحاق سانسور ماند.اما این کار چیزی را عوض نکرد و حتی خوانندگان حرفه ای و مشهور روز هم نتوانستند اجرایی به دلنشینی و خاطره انگیزی گل نراقی از این ترانه ارایه دهند. 
گل نراقی در مهر ماه سال 
1372 گرفتار فراموشى و تومور مغزى شد و به رغم تلاش پزشکان، تسلیم مرگ شد و به همراه ترانه اش، براى همیشه به ابدیت پیوست و جاودان شد. گل نراقى هرگز ازدواج نکرد، بخشى از اموال مرحوم گل نراقى، به صورت موقوفه در اختیار آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک قرار گرفت و ساختمان اهدایى آنان در ابتداى خیابان بهار شیراز، منشعب از میدان هفتم تیر، قرار دارد.  آنها هر دو رفتند، اما ترانه ای را از خود به یادگار گذاشتند که تا زندان و اعدام هست، یاد آنها نیز زنده است. 


حیدررقابی که پس از وقایع کودتای 28 مرداد و وقایع بعد از آن ناچار کشور را ترک کرده و به آلمان مهاجرت کرده بود، سرانجام پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از ربع قرن سکوت درغرب و تبعید اجباری به وطن بازگشت. او با این امید به ایران آمد که بتواند خدمات سیاسی و اجتماعی اش را از سر بگیرد اما چندان توجهی به او نشد. سرانجام گرفتار بیماری سرطان شد و در سال پایان دهه 1360 چشم بر جهان فرو بست. پیکر او را در ابن بابویه در کنار مزار دهخدا و تختی به خاک سپردند. 

متن کامل این ترانه به این شرح است:


مرا ببوس، مرا ببوس


برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت


بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت


در میان توفان هم پیمان با قایقران ها


گذشته از جان باید بگذشت از توفان ها


به نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها


که بر فروزم آتش ها در کوهستان ها


شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم


نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن


دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو می مانم، تا سر بگذاری بر سر من


دختر زیبا از برق نگاه تو، اشگ بی گناه تو، روشن گردد یک


امشب من  


ستاره مرد سپیده دم، به رسم یک اشاره، نهاده دیده برهم،


میان پرنیان غنوده بود.


در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود.


بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم.  


به راه دیگر شوری دیگر در سر دارم


به صبح روشن باید از آن دل بردارم، که عهد خونین با صبحی


روشن تر دارم... ها


مراببوس


این بوسه وداع بوی خون می دهد


نظرات 1 + ارسال نظر
فریده دوشنبه 27 مهر 1388 ساعت 18:29 http://bandarlengeh.blogsky.com

این چیزا رو نمی دونستم ...
وبلاگ جالبی داری
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد